شازده کوچولو

امیرعلی و باباش در حال هم زدن حلیم و حالا ، امیرعلی و عموش در حال هم زدن حلیم ! اینم امیرعلی و بابای خمارش! از بس سینه زده و عزاداری کرده هلاک شده! ...

...

روز جمعه یازدهم آذرماه ، اولین جمعه محرم بود و روز شیرخواران حسینی. به همین مناسبت بابای امیرعلی جان براش یه دست لباس سقایی خریده بود که بریم همایش شیرخواران ولی امیرعلی اینقدر دیر از خواب بیدار شد که مجبور شدیم بریم مهدیه. خیابون ولیعصر رو بسته بودند و من و امیرعلی با هم و بدون باباش رفتیم سمت مهدیه. توی مهدیه که جا نبود و ما مجبور شدیم بیرون توی خیابون بایستیم. نزدیک جایی که ایستاده بودیم یه مغازه ساندویچی بود و امیرعلی که شیشه های نوشابه رو اونجا دیده بود داشت از من به جای نردبان استفاده می کرد تا به شیشه ها برسه، انگار نه انگار که اونجا برای کار دیگه ای رفته بودیم.با سربندش هم که کلاً مشکل داشت و نمیذاشت روی سرش باشه برای همین من تنها ...

خب، بزار ببینم این مامانم یه سره با این لب تاب چیکار داره ؟ آخه دائم سرش این توئه اِ ؟! این که فیلم خودمه! پس راست میگه، وقتی میگه من همش دارم عکس و فیلم تو رو می بینم و اصلا با دوستام چت نمی کنم خب مامان جون حالا مطمئن شدم. دیگه باید بی خیال لب تاب بشی چون خودم الان پیشتم بزار درش رو ببندم. آخ آخ دستم ...

امیرعلی در حال فوت کردن شمع تولد امیرعلی و ترنم من و سمیرا جون ...

  عکس دسته جمعی مامانا با نی نی ها امیرعلی و احیا در حال گاز زدن دکور  بقیه عکس ها در ادامه مطلب   کیک تولد یک سالگی ...

امیرعلی و من و باباش امیرعلی به همراه پدر بقیه عکس ها در ادامه مطلب ...

بقیه عکس ها در ادامه مطلب برگه یادگاری رویا و احیا و جمال (ملقب به بابای احیا) ترنم خوشگله ...